پارت شصت و هفتم

زمان ارسال : ۱۹۹ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 9 دقیقه

صداش تو کل محوطه ی اطراف پخش میشد، یه جوری داد میزد که اگر کسی نمیدونست فکرمیکرد دیوانه وار دوستم داره و یه برادر مهربون و خوش قلبه!
با وجود فکرای توی سرم، خیلی دوست داشتم بتونم جوابی بدم؛ اما بی حالی این اجازه رو بهم نمیداد تا خودمو روی زمین سرد بکشم و به موبایلم برسونم...
با گرفته شدن یقه ی پالتوم و بلند کردنش به سمت بالا، حس خفگی هم به بقیه ی حس ها اضافه شد، ولی ظاهراً این موضوع ب

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • نیلوفر ابی

    00

    آخی دلم برای پیام سوخت

    ۶ ماه پیش
  • زهرا باقری | نویسنده رمان

    بیچاره بدشانسی آورد 😬

    ۶ ماه پیش
  • سمیرا

    00

    طفلی پیام

    ۷ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.